کمتر شعری را از عطار می توان یافت
که راجع به مشکلات دوران و روزگار
باشد ، ولی عطار در این غزل از بی وفایی
و عهد شکنی روزگار شکایت دارد . البته
این فریب و ستم را سودمند می داند
چون دلها را به سوی جانان واقعی می برد :
دل بگسل از جهان ، که جهان پایدار نیست
واثق مشو به او ، که به عهد استوار نیست
در طبع روزگار ، وفا و کرم مجوی
کاین هر دو مدّتیست که در روزگار نیست
رو یار خویش باش و مجو یاری از کسی
کاندر دیار خویش بدیدیم ، یار نیست
نومید شو ز هر چه توانی و هر چه هست
کامیدهای باطل ما را شمار نیست
عطار وار از همه ماسوی ببر
کاندر زمانه بهتر ازین هیچ کار نیست
عطار
پنجشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۹ | 10:12