حافظ، مستی و شادی را در زندگی، اولی ( برتر، بهتر )
می داند۔ پیروی از سنت ها و آنچه که تحمیل می شود،
تلف کردن عمر است۔ حتی حالت زاهد و راه و رسم زندگی
درست را باید با رقص و شادی و عشق و مستی بیان کرد، نه
با غم و اندوه و گریه و حکم کردن۔ جوانی واقعی در این
عرفان است و به سن و سال بستگی ندارد:
این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی
وین دفتر بیمعنی غرق می ناب اولی
چون عمر تبه کردم چندان که نگه کردم
در کنج خراباتی افتاده خراب اولی
چون مصلحت اندیشی دور است ز درویشی
هم سینه پر از آتش هم دیده پرآب اولی
من حالت زاهد را با خلق نخواهم گفت
این قصه اگر گویم با چنگ و رباب اولی
تا بی سر و پا باشد اوضاع فلک زین دست
در سر هوس ساقی در دست شراب اولی
از همچو تو دلداری دل برنکنم آری
چون تاب کشم باری زان زلف به تاب اولی
چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون آی
رندی و هوسناکی در عهد شباب اولی
حافظ