صبا مژده ای بیاور
ای بشارت دهنده، بشارتی بده و نشاطی برآور
برای عاشق خالص، ترنّمی بیاور،
برای مظلوم عدالت خواه، نه تظاهری بلکه حقیقتی برآور و تو
باش برایش یاور
صبا اگر گذری اُفتَدَت به کشور دوست
بیار نَفحِهای از گیسوی مُعَنبَر دوست
به جانِ او که به شکرانه جان برافشانم
اگر به سویِ من آری پیامی از برِ دوست
و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار
برایِ دیده بیاور غباری از درِ دوست
منِ گدا و تمنایِ وصلِ او هیهات
مگر به خواب ببینم خیالِ منظرِ دوست
دل صِنوبَریَم همچو بید لرزان است
ز حسرتِ قد و بالای چون صنوبرِ دوست
اگر چه دوست به چیزی نمیخرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سرِ دوست
چه باشد ار شود از بندِ غم دلش آزاد
چو هست حافظِ مسکین غلام و چاکر دوست
حافظ
یکشنبه دوازدهم اسفند ۱۴۰۳ | 17:27