نزدیکان را بیش بود حیرانی
کایشان دانند سیاست سلطانی
ما را چه که وصف دستگاه تو کنیم
ماییم قرین حیرت و نادانی
ابوسعید ابوالخیر
نزدیکان را بیش بود حیرانی
کایشان دانند سیاست سلطانی
ما را چه که وصف دستگاه تو کنیم
ماییم قرین حیرت و نادانی
ابوسعید ابوالخیر
پیوسته تو دل ربودهای ، معذوری
غم ، هیچ نیازمودهای ، معذوری
من بی تو ، هزار شب به خون در خفتم
تو بی تو ، شبی نبودهای ، معذوری
ابوسعید ابوالخیر
جمعیت خلق را رها خواهی کرد
یعنی ز همه روی به ما خواهی کرد
پیوند به دیگران ندامت دارد
محکم مکن این رشته که واخواهی کرد
ابوسعيد ابوالخير
( در مصرع آخر در برخی منابع ، " می افتم دور "
آمده است که البته با وزن همخوانی ندارد) :
گر دور فتادم از وصالت به ضرور
دارد دلم از یاد تو صد نوع حضور
خاصیت سایهٔ تو دارم که مدام
نزدیک توام اگر چه من افتادم دور
ابوسعید ابوالخیر
از مردم صدرنگ ، سیه پوشی بِه
وز خلق فرومایه ، فراموشی بِه
از صحبت ناتمام بی خاصیتان
کنجی و فراغتی و خاموشی بِه
ابوسعید ابوالخیر
با گلرخ خویش گفتم: ای غنچه دهان
هر لحظه مپوش چهره چون عشوه دهان
زد خنده که: من بعکس خوبان جهان
در پرده عیان باشم و بی پرده نهان
ابوسعید ابوالخیر