شادی و مستی یعنی زندگی ناب و حیات عرفانی :
چون در گذرم به باده شویید مرا
تلقين ز شراب ناب گویید مرا
خواهید به روز حشر یابید مرا
از خاک در میکده جوييد مرا
خیام
شادی و مستی یعنی زندگی ناب و حیات عرفانی :
چون در گذرم به باده شویید مرا
تلقين ز شراب ناب گویید مرا
خواهید به روز حشر یابید مرا
از خاک در میکده جوييد مرا
خیام
( خیام با هر نوع غمی مخالف است۔ به زیبایی می سراید که نباید از مرگ غافل بود که می تواند ناگهان از راه برسد، به ویژه اگر انسان غمناک شود۔ باید هر کسی در زندگی خوش باشد: )
ای دل، چو زمانه می کند غمناکت
ناگه برود ز تن، روان پاکت
بر سبزه نشین و خوش بِزی روزی چند
زان پیش که سبزه بردمد از خاکت
زندانیِ عشقیم که ما آزادیم
غمگین شده از يار و ما دلشادیم
گر نیست تو یادت، همه یادت هستیم
شاگرد وفائیم و در این استادیم
از : کتاب ذات عشق ، صفحه ۱۰۴
غم خوردن این جهان فانی هوسست
از هستی ما به نیستی یک نفسست
نیکویی کن اگر ترا دسترسست
کین عالم ، یادگار بسیار کسست
سنایی
چون بلبل مست، راه در بستان یافت
روی گل و جام باده را خندان یافت
آمد به زبان حال در گوشم گفت :
دریاب که عمر رفته را نتوان یافت
خیام
تمام زیبایی در عشق است
و تنها عشق است راهنمای آن :
فقط از عشق باشد خوب بودن
محبّت گفتن و الفت سرودن
نمودن راه و مقصد مهربانی
و هر در را به زیبایی گشودن
از : کتاب ذات عشق ، صفحه ۱۳۳
درایت حقیقی :
خنده و شادی که نباشد میان
غصّه و غم ، پخش شود در جهان
از دلِ رنجور به هر خانه ای
می رود آن شور و صفا ، در نهان
غصّه و اندوه که شد آشکار
می کند این دلخوشی ات ، بی نشان
تا که پریشانیِ تن ، غالب است
نیست به جز غصّه و غم بر زبان
هر بشر از خویش به قعر است و اوج
نیست در اینجا ، اثر از دیگران
طرد بکن کینه و غم از خودت
تا که شود شادیِ جانت عیان
فکر خودت هستی و پس قانعی
راحت و آسوده شدی از زمان
این که در امروز که آمد ، چه رفت
هر بشری را ببرد در زیان
غصّه و غم ، نیست درایت و عقل
باش تو آینده نگر ، در امان
ترس و هراست ، تو بکن عقل و هوش
بر گل جانت ، خودتی باغبان
📚از : کتاب عمق بیکران