نظامی می گوید که مجنون ، هر روز به
باد صبحگاهی می گفت که از طرف مجنون ،
دست به دامن لیلی شود و پیام او را به لیلی
برساند و از لیلی هم بخواهد که به همین صورت ،
پیام خود را به سوی مجنون بفرستد.
سپس ، مجنون ، پیام عشق خود را به زیبایی شرح
می دهد.
کی باد صبا ، به صبح برخیز
در دامن زلف لیلی آویز
گو آنکه به باده داده توست
بر خاکِ ره ، اوفتاده توست
از باد صبا ، دم تو گوید
با خاک زمین ، غم تو گوید
بادی بفرستش از دیارت
خاکیش بده به یادگارت
...
ای شمع نهان خانه جان
پروانه خویش را مرنجان
جادو چشم تو ، بست خوابم
تا گشت چنین دلم کبابم
ای درد و غم تو ، راحت دل
هم مرهم و هم جراحت دل
قند است لب تو ، گر توانی
از وی ، قدری به من رسانی
نظامی