دیدن جهان با شعر

 ( معشوق، مجبور نمی کند. هیچ آداب و رسوم یا قانونی

در آشکار سازی عشق وجود ندارد۔ ابراز عشق و زیبایی،

آزادانه است ) :

عشق ما باشد چنین بی واسطه

عرف و قانون نیست یا یک ضابطه

ما فقط باشیم و عشقی در میان

مست می رقصیم در این رابطه

از : کتاب کثرت یگانه، صفحه ۲۳۹

اثر : دکتر محمد مهدی بخارائی 

( توضیح شعر : زندگی و نجات محض ، بر اساس عشق

است و انسان عاشق ، به حیات مطلق می رسد. انسانی

که عاشق واقعی است ، قوی هست و شجاعانه در راه

عشق قدم بر می دارد و ایثار می کند ، چون به لذّت 

دیدار عشق ، رسیده است) :

قوی هست عاشق ، وفادار عشق 
چو یک پاره جانش ، نگهدار عشق 

که او بگذرد از همه هستی اش 
و جانش بَرَد پاک به بازار عشق 

نخواهد که باشد در انبوه ها 
و یک گوشه تنهاست از ایثار عشق 

در این عشق ، کند وقف و ایثار جان 
که واصل شد او قبل به ديدار عشق 

اگر دلشده عاشقی زار شد 
جهان ، دلبری باشد او یار عشق 

شود زندگی محض مطلق نجات 
از این ناب گفتار پر بار عشق 

از : کتاب کثرت یگانه ، صفحه 253
اثر : دکتر محمد مهدى بخارائی

( جایگاه عاشق حقیقی و معشوق واقعی ، خانه عشق است که مرکز خلوص است و بی وفایی و خیانت و کینه و... جایی در آن ندارد. چنین عشق خالصی ، ماندگار است ) :

دلداده به جز یار که دلدار نگیرد 

این خانه عشق است و به جز خود نپذیرد 

جاویدسرائیست پر از عشق پرستی 

دنیاست که فانی است ولی عشق نمیرد 

از : کتاب کثرت یگانه ، صفحه ۲۳۳

به هر جا در جهان گویم من از عشق 

چنین رنگین کمان گویم من از عشق 

که هر کس ، عشق را نوعی بفهمد 

و باید بی نشان گویم من از عشق 

چنین عشق است شهرت ، با نشانی

همین را هم نهان گویم من از عشق 

...

از : کتاب کثرت یگانه ، صفحه ۲۳۹

یار من زیباست ، شد مطلوب عشق 

از تماشایش شدم مجذوب عشق 

عشق ما را عشق ، خود ، ایجاد کرد 

مهر و زیباییست ، پس ، منصوب عشق 

از : کتاب کثرت یگانه ، صفحه ۲۳۷

دلداده به جز یار که دلدار نگیرد 

این خانه عشق است و به جز خود نپذیرد 

جاوید سرائیست پر از عشق پرستی 

دنیاست که فانی است ولی عشق نمیرد 

از : کتاب کثرت یگانه ، صفحه ۲۳۳

سازنده هر هجر ، بگیرد همه آتش 

آن آتش سوزان که دگر نیست ثباتش 

سوزاند مکان ها و جهان را همه خواهد 

پایان که بر آن نيست که هجر است به ذاتش 

آثار دکتر محمد مهدى بخارائی :

1. کتاب ذات عشق 

2. کتاب عمق بیکران 

3. کتاب کثرت یگانه 

4 . کتاب طبیعت موجود 

5 . The Sunny Night 

نیابی عشق را تنها  که هر فرهاد با خویش است 

ببالد بر خودش مجنون  که با فرهاد هم کیش است 

کند عشق این جهان آباد و دور از هر ستمکاری 

جهانی آرزو دارد که گوید عشق در پیش است 

قوی هست عاشق ، وفادار عشق 

چو یک پاره جانش ، نگهدار عشق 

که او بگذرد از همه هستی اش 

و جانش بَرَد پاک به بازار عشق 

نخواهد که باشد در انبوه ها 

و یک گوشه تنهاست از ایثار عشق 

در این عشق ، کند وقف و ایثار جان 

که واصل شد او قبل به ديدار عشق 

اگر دلشده عاشقی زار شد 

جهان دلبری باشد او یار عشق 

شود زندگی محض مطلق نجات 

از این ناب گفتار پر بار عشق 

از : کتاب کثرت یگانه ، صفحه 253

اثر : دکتر محمد مهدى بخارائی 
 

 توضیح شعر : عشقبازی در رقص شمشیرها ،

پاک دلی در انبوه تیره دلان ،

ولی سرنوشت عاشق ، زیباست :

عاشقی شد موجی از دریای عشق 

آنچه پنهان بود ، شد پیدای عشق 

عشق خواهد این چنین پر شور و حال 

باشد آن عاشق که شد شیدای عشق 

ظالم اگر نفهمد ، حق را از او بپوشان 

تا در نیاز گردد ، آتشفشان جوشان 

این ژن و آن وسایل ، برتر از این زمانند 

این را فقط بدانید : ترسیدن از خموشان 

عاشقی شد موجی از دریای عشق 

آنچه پنهان بود ، شد پیدای عشق 

عشق خواهد این چنین پر شور و حال 

باشد آن عاشق ، که شد شیدای عشق 

بیا ، اینجاست کامل استجابت 

که این عشق است بر حاجت ، اجابت

و ما در عشق ، این عاشق پرستیم 

که از عشقیم عریان با نجابت 

یار من زیباست ، شد مطلوب عشق 

از تماشایش شدم مجذوب عشق 

عشق ما را عشق ، خود ایجاد کرد 

مهر و زیباییست ، پس ، منصوب عشق 

به هر جا در جهان گویم من از عشق 

چنین رنگین کمان گویم من از عشق 

که هر کس ، عشق را نوعی بفهمد 

و باید بی نشان گویم من از عشق 

چنین عشق است شهرت با نشانی 

همین را هم نهان گویم من از عشق 

دلداده به جز یار که دلدار نگیرد 

این خانه عشق است و به جز خود نپذیرد 

جاوید سرائیست پر از عشق پرستی 

دنیاست که فانی است ولی عشق نمیرد 

عشق ما باشد چنین بی واسطه 

عرف و قانون نیست یا یک ضابطه 

ما فقط باشیم و عشقی در میان 

مست می رقصیم در این رابطه 

سازنده هر هجر بگيرد همه آتش 

آن آتش سوزان، که دگر نیست ثباتش

سوزاند مکان ها ، و جهان را همه خواهد 

پایان که بر آن نيست که هجر است به ذاتش

یار من زیباست، شد مطلوب عشق

از تماشایش شدم مجذوب عشق

عشق ما را عشق، خود ایجاد کرد

مهر و زیباییست پس منصوب عشق

بپوشان

تا در نیاز گردد، آتشفشان

جوشان

این ژن و آن وسایل، برتر از این

زمانند

این را فقط بدانید: ترسیدن از

خموشان

چنان در اوج و بالا هستی ای عشق

اگر در زندگی باشد متاعی

تو این جاوید کالا هستی ای عشق

هر کسی از عشق برخوردار شد

او از این کابوس غم بیدار شد

زندگی سختی است،پس عاشق شویم

شاد باشد هر که او با یار شد

کتاب عمق بیکران، صفحه 110 :

یار گوید به دل ای عشق، صفا آوردی

تو وفاداری و هر مهر و وفا آوردی

هر چه خوبی است که نشناخت کسی در عالم

با خودت فاش تو کردی ز خفا آوردی

کتاب کثرت یگانه، صفحه 239 :

عشق ما باشد چنین بی واسطه

عرف و قانون نیست یا یک ضابطه

ما فقط باشیم و عشقی در میان

مست می رقصیم در این رابطه

آنچه پنهان بود، شد پیدای عشق

عشق خواهد این چنین پر شور و حال

باشد آن عاشق، که شد شیدای عشق